
پاورپوینت بررسی مبانی نظری طراحی فرهنگسرا و مجموعه های فرهنگی بخشی از مطلب بحرانهای اجتماعی که در جوامع بشری به وجود میآیند بنابر یکی از سه حالت زیر پیش میآید: نوعی آشفتگی فرهنگی که در جامعه را در هم میریزد و باعث دگرگونی میشود، عدم تعادل در میان دریافت درونی جامعه و امکانهای بیرونی زندگی است. همین عدم تعادل است که موجب شورش و جوشش میگردد، مردم به عصیان کشیده میشوند زیرا سامان محیط بیرون جوابگوی انتظارات درونی آنها نبوده است. نوعی دیگر از آشفتگی فرهنگی که جامعه را در هم میریزد، انحطاط فرهنگی میباشد. و این حالت مبین آن است که جامعه از کار و تلاش زاینده و سالم و خلاقیتهای ویژه بازمانده است. نوعی دیگر از آشفتگی فرهنگی را عدم شناخت صحیح از اعماق و ریشههای فرهنگ اصیل خویشتن، به وجود میآورد. جوامعی با تمدن و فرهنگهای غنی در جوامعی که به هر دلیل نتوانسته است قدرت فرهنگی خود را به افراد جامعه خویش نشان دهد و نتوانسته است ارزش فرهنگ اصیل خود را به افراد جامعه بشناسند. قطعاً با جامعهای روبرو خواهد بود که افراد آن جامعه گرایشهای فرهنگی خویش را به سمتی دیگر از خارج از برنامههای فرهنگی گذشتگان خویش سوق دهند و بالطبع دچار از خود بیگانگی فرهنگی خواهند شد. چنین جامعهای اگر از لحاظ فرهنگی منقرض نشود، محکوم به آن خواهد بود. زیرا این فرهنگ است که استدار رشد و تطبیق و تحریک و روبرونشدن با حوادث را به او میبخشد جامعه با فرهنگ علیل، قابلیت جذبش از زندگی کم میشود و ناگزیر خواهد بود که تنها با کمیت سر کند، و از فردای خودی خبر باشد. خصوصیات فرهنگ فرهنگ عام برخی از وجوه فرهنگ در تمامی جوامع انسانی مشترک است و فرهنگ به عنوان اینکه یک معرف بشری است عام است. یعنی در همه جا و به هر نحو که جامعه انسانی زندگی کند، میراث مشترک و ثروت عمومی، این حیوان آفریننده فرهنگ دیده میشود. برخی جنبههای فرهنگ در تمام جوامع انسانی به دو دلیل عمومیت دارند: اولا نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی انسانها مشترک است. بنابراین در هر دوره زمانی و مکانی، شیوه تقریباً مشابه درصدد پاسخگویی به نیازهای آنها برآمدهاند. چنانکه در تمامی این جوامع بشری، زبان، ابزار و فنون برای بهرهبرداری از طبیعت، قوانین مالکیت، شبکه محارم و... شکل یافته است. فرهنگ خاص برخی از وجوه فرهنگ اختصاص به سرزمین و واژه تاریخی خاص دارد. فرهنگ خاص را میتوان میراث اجتماعی جامعه مشخصی دانست که مربوط به محدوده جغرافیایی یا ایدئولوژیک معینی است به عنوان مثال فرهنگ ایرانی یا فرهنگ اسلامی را میتوان نام برد. فرهنگهای کشورهای مختلف متفاوتند و هرکدام از ویژگیهای خاصی برخوردارند ولی در عین حال ویژگیهای فرهنگی هنری عام بشری را در هر نقطهای که انسان زندگی میکند و با هر درجه از رشد و توسعه که باشد به عنوان میراث مشترک انسان میتوان مشاهده نمود. فرهنگ عام ولی خاص است با توجه به این ویژگی فرهنگ ـ عام و خاص ـ و تمایز میان جنبه مادی و جنبه معنوی فرهنگ میتوان گفت: دستاوردهای مادی بشر متعلق به یک گروه و ملت خاص نیست، بلکه تمامی جوامع بشری در آن سهم دارند. اما هر جامعهای به دلیل ویژگیهای اقلیمی و تاریخی و... دارای فرهنگی متمایز از فرهنگهای دیگر است. اکتسابی بودن و انتقالپذیری یکی از خصوصیات اصلی فرهنگ، اکتسابی بودن و انتقالپذیری آن است که باعث شده عناصر فرهنگ از نسلی به نسل دیگر و از جامعهای به جامعه دیگر انتقال یابند. فرهنگ ثابت ولی متغیر است فرهنگ ثابت به نظر میرسد؛ زیرا مواریث فرهنگی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و فرهنگ گذشته در حال تداوم مییابد. همچنین اگر تغییری صورت پذیرد، آرام و بطنی است و به سادگی قابل درک و رؤیت نمیباشد. اما از طرف دیگر، به دلیل طرح نیازهای جدید زیستی، روانی، اجتماعی و تلاش در پاسخگویی به این نیازها و تفاوت در مقتضیات زمانی و مکانی، تغییراتی در فرهنگهای بشری حادث میشود. از این نظر میتوان فرهنگ جوامع گوناگون را به دو گونه تقسیم کرد؛ یعنی فرهنگ ایستا و پویا. در فرهنگ ایستا (Static Culture) تغییرات به حداقل ممکن تقلیل مییابد و فرهنگ به حال متحجر و تغییرناپذیر باقی میماند؛ اما برخی جوامع نقطه مقابل جوامع ایستا قرار میگیرند؛ به نحوی که وسعت و سرعت تغییرات در فرهنگ آنها زیاد است. به طور کلی، تغییرات، مداوم و اجتنابناپذیر است و تفاوت در سرعت، جهت و زمینه دگرگونی از فرهنگی به فرهنگ دیگر است. پذیرش فرهنگ، اجباری ولی اختیاری است در ابتدا این طور به نظر میرسد که فرهنگ، اجباری است، به این معنی که یکی از خصوصیات اصلی فرهنگ، جمعی و جبری بودن آن است. آدمی از بدو تولد تا مرگ به طور اجباری در جریان فرهنگپذیری و جامعهپذیری قرار دارد. هرچند میزان فرهنگآموزی در دورههای مختلف حیات او متفاوت است، میراث فرهنگی نسل قبل دائما به او منتقل میشود. محتوای فرهنگ چنان با شخصیت فرد عجین میشود که بدون احساس اجبار، عناصر و درونمایه فرهنگی جامعه را در اندیشه و عمل خود منعکس میکند. این فرایند را در جامعهشناسی اصطلاحاً درونی شدن فرهنگ میگویند. اگر فردی برخی از باورها و عقاید رایج در فرهنگ خویش را بپذیرد، به میزان اهمیت و ارزش آنها در چارچوب فرهنگ مورد نظر، در معرض فشار جمعی قرار میگیرد. از طرفی فرهنگ، امری اختیاری است و فرد به نوبه خود نقش مؤثر و فعالی در آن میتواند داشته باشد، یعنی فرهنگ به طور میراثی از گذشته که به طور غیرفعال پذیرفته باشد نیست، بلکه برعکس، فرهنگ مستلزم شرکت فعال و خلاق اعضای گروه یا قوم مربوط است. افراد در مقابل فرهنگ غیرفعال و بیاراده نیستند. بلکه هر فردی میتواند از طریق پذیرش برخی از عناصر فرهنگ و عدم پذیرش برخی دیگر، در جهت در آن محدوده گام بردارد که این خود معلوم تفاوتهای فردی و تفاوت در جامعهپذیری و فرهنگپذیری است. این دو عامل به همراه نیازهای جدید، موجب نوآوری در فرهنگ یا تأثیر فرد در فرهنگ میشود. تمدن و فرهنگ «واژه تمدن نه فقط شامل شیوة عمومی زندگی که فرهنگ و آداب و رسوم و اسلوب زبانی خویش را دارد، بلکه از آن مهمتر شامل جهانبینی، یعنی برداشت ما از عالم نیز میباشد. به طور یقین این تعریف دربردارنده طرز تفکر ما درباره جهان، یعنی شیوة تفکر ما میباشد. فرهنگ به ارزشهایی اطلاق میشود که در شیوة زندگی و تجلیات عملی آنها منعکس است و هر تمدنی نه تنها فرهنگ خاص خود را دارد، بلکه بر پایه زبان، شیوهای برای جهانبینیاش مییابد. مثلا تمدن غرب از خط لاتین استفاده میکند. در حالی که تمدن اسلامی خط عربی را به کار میبرد. هندوئیسم اگر بتوان آن را تمدن نامید، از زبان سانسکریت بهره میجوید...» به عقیده استیو اسمیت و جان با پلیس: «تمدن حوزهای است که در آن آدمیان هویت خود را از مجموعهای جامع و هم بسته از سنتهای تاریخی، فلسفی و اجتماعی دریافت میکنند و این حوزه؛ علیرغم پویایی و تحول زمانی و مکانی همواره بر پایه فرهنگی مشخص قرار داشته است. از این نگرش، تمدن عاملی است که مشروعیت خود را از فرهنگ دریافت میکند و در واقع از آنجا که گستردهترین ساخت هویت فرهنگی را تشکیل میدهد، فرهنگ با ابزارهای هویتساز خود، حوزههای تمدنی را به وجود میآورد. از این رو میتوان گفت فرهنگ بیتمدن ممک ن است ولی تمدن بیفرهنگ ممکن نیست. آلن بیرو در تعریف خود از تمدن، فرهنگ را نیز در در آن قرار میدهد: «تمدن شامل مجموعة پیچیدهای از پدیدههای اجتماعی قابل انتقال حاوی جهات مذهبی، اخلاقی، زیباییشناختی، فنی یا علمی مشترک در همه اجزای یک جامعة وسیع ویا چندین جامعه، مرتبط با یکدیگر است.» «تمدن هم دسترسی به رفاه مادی و هم به اعتلای روح بشری اشاره دارد. هم به معنی فراوانی نیازمندهای روزانه است و هم به معنای احترام گذاشتن به پالایش بشری. اگر تنها بخش نخست برآورده شود آیا میتوان آن را تمدن نامید؟ از سوی دیگر اعتلای روحی را به تنهایی میوان تمدن نامید؟« این تعریف کمابیش همان پاسخی را تداعی میکند که ویل دورانت به پرسش «تمدن چیست» میدهد: «ترکیبی از امنیت، فرهنگ، نظم و آزادی» و.....
|